امروز دست به قلم شدم و برای آقای خوبی ها نامه نوشتم
یادآوری کردم که قرار بود با تو سخن ها بگوید.
سلامتی و رزق سفرت را از خودشان خواسته ام...
سه شنبه است و نزدیک غروب
بگمانم حالا رسیده ای به
دیار حس هایِ غریب
دیار گریه هایِ بی بهانه
شکستن بغض شش ماهه...
دیار یافتن آرامش هایِ از دست رفته...
دیاری که می توان دلگرمی و محبت یک عمر را وامدار شد...
و تو حالا آنجایی و می توانی تمام دلتنگی هایت را جا بگذاری...
فرصت فوق العاده ایست،
در این روزهایِ پر از دلتنگی...
قدم می زنی کنار قدم هایِ جابر...
زیارتت قبول
حاجاتت روا...
حالا چند حاجت مشترک داریم:
فرج مولا
سلامتی رهبر
شهادت
و همان خواسته ای که نمی دانیم برآورده شدنش را خواهیم دید یا... !!!
با اینکه از محبت و لطفت مطمئنم مرا هم در دعاهایت جا داده ای
باز می گویم:
التماس دعا
تاریخ : سه شنبه 94/9/10 | 5:7 عصر | نویسنده : باران.. | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.