تو که تقصیر نداری! من که تقصیر ندارم!
هرچه هست زیر سر چشمانِ حسودِ روزگار است...
زورمان به روزگار می رسد؟؟؟
مثلا عزممان را جزم کنیم و به مبارزه برویم!!!
من و تو و حضرت مادر و آن سو دنیا و دوس دارانش...
حضرت مادر با ما می ماند؟
نرویم ، ما هنوز نمیدانیم گروهمان چند نفره است!!!
اصلا حضرت مادر به کنار
من و تو باهمیم ؟
من می مانم با تو؟
تو می مانی با من؟
عجب سوالی......
تو که تقصیر نداری ! من که تقصیر ندارم!
مقصر دل هایِ ماست
وقتی پایِ حرفهاشان نشستیم و گوش بفرمان شدیم و تسلیم؛
همان زمان بود که....... /راستی نمی دانم/ بردیم یا باختیم!؟!
تاریخ : یکشنبه 94/8/3 | 5:30 عصر | نویسنده : باران.. | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.