...
فردایی که تو می آیی..
فردایی که من..??
بعید می دانم فردای من و تو یکی باشد
دو روز پیش ذکر خیرت بود در خانه ما
و من دوباره پر از بغض شدم
کاش می شد سراغت را که می گیرند منتظر باشند بگویم:
الحمدلله خوب است
نه که مشتاقانه واژه ها را به انتظار بنشینند که بشنوند:
نمی دانم، بی خبرم...
چه روزها و شب هایی را سپری می کنم
به دیگران اذن ورود می دهند
مبادا به تو فکر کنم!!!
تاریخ : جمعه 94/8/1 | 7:41 عصر | نویسنده : باران.. | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.