سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم


بگوید خانه را ول کن، بگو من کی؟ کجا باشم؟




تاریخ : چهارشنبه 94/6/11 | 2:49 عصر | نویسنده : باران.. | نظر

دوباره می نویسم اما دیگر بیادت نخواهم بود

 حتی فکرت را به ذهن خسته ام  راه نخواهم داد

 به تو بیاندیشم؟ هرگز...

 نه دلتنگت شده ام نه مشتاق دیدارت

 هوایت هم به سر نزده..

 برای تو ننوشته ام که بخوانی، می دانم هرگز نخواهی دید این نوشته را

 برای خودم هم نمینویسم آخر همه را از برم نوشتن نمی خواهد که...

 چرا نوشته ام؟؟؟

 نمی دانم...

 

گمان نکن بیتاب شده ام یا مثلا نگرانت

اصلا مهم نیست چه میکنی

 کجا میروی

 چگونه میگذرانی دور از من یا بی من

و...

 آه خسته شدم ، چقدر دروغ نوشتم...........

 

 

منِ تنها/شهریور/94

 





تاریخ : چهارشنبه 94/6/11 | 9:59 صبح | نویسنده : باران.. | نظر

    ابری شده چشمم که دلی سیر ببارد

    تا بعد تو دیگر به کسی دل نسپارد

    دنبال یکی باش که مثل منِ بی تاب

    تا آمدنت ثانیه ها را بشمارد


    قویی شود و پر بکشد از شب دریا

    بر ساحل آرام دلت سر بگذارد

    تا ورد زبانش بشود نام و نشانت

    هر روز تو را ، گوشه قلبش بنگارد


    او که نه فقط شور بهار تو که حتی

    پاییز و زمستان تو را دوست بدارد

    من از تو به این شرط گذشتم که بگردی

    دنبال کسی که به خودت دل بسپارد





تاریخ : چهارشنبه 94/6/11 | 9:45 صبح | نویسنده : باران.. | نظر

شبی دوباره و ای کاش هایِ تکراری

فدای چشم قشنگت هنوز بیداری؟

بهار من نکند شرط بسته ای باخود

تمام پنجره ها را ستاره بشماری؟


چقدر مانده به اتمام این شب تاریک

چقدر مانده که دست از سکوت برداری؟

دوباره حرف بزن خوبِ من نمی خواهد

که احترام سکوت مرا نگهداری


تمام طول شب این بود فکرِ عاشق تو

که مثل آن همه دیروز دوستش داری؟؟؟




تاریخ : چهارشنبه 94/6/11 | 9:33 صبح | نویسنده : باران.. | نظر

  • paper | قالب وبلاگ | دنیای اس ام اس